بسته
(0) اقلام سبد
شما هیچ موردی در سبد خرید خود ندارید
همه دسته بندی ها
    فیلترها
    تنظیمات
    جستجو
    خبرخوان

    بلاگ

    حکایت جنگ ابلیس و عابد بر سر درخت
    0 حکایت جنگ ابلیس و عابد بر سر درخت

     در میان بنی اسرائیل عابدی بود.

    وی را گفتند:

    "فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند"

    عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند.

    ابلیس به صورت پیر مردی خوب بر مسیر او مجسم شد، و گفت:

    ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!

    عابد گفت: « نه، بریدن درخت اولویت دارد»، مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند.

    عابد بر ابلیس پیروز شد و وی را بر زمین زد و بر سینه اش نشست.

    ابلیس در این میان گفت:

    دست بدار تا سخنی بگویم، تو که پیامبر نیستی و خدا بر این کار تو را مامور ننموده است، به خان...

    ریشه ضرب المثل "سنگ کسی را به سینه زدن"
    0 ریشه ضرب المثل "سنگ کسی را به سینه زدن"

    "سنگ" که در گذشته واقعن از "سنگ" بوده است، امروزه دو لنگه وزنه ی چوبی بوده که به صورت چوب بسیار سنگینی به شکل مربع مستطیل با پهنای حدود 10 سانتیمتر می باشد که در وسط هر یک از آن ها سوراخ و دستگیره ای وجود دارد و هر لنگه ی آن از بیست تا چهل کیلو گرم وزن دارد.

    در گذشته در "سنگ گرفتن جفتی" ورزشکار به پشت دراز می کشید و دو لنگه ی سنگ را با هم با آهنگی بالا می برد و پایین می آورد و هر بار بدون آن که ته سنگ به زمین بخورد، آن را به سینه ی خود می زد و دوباره بالا می برد.

    در هر زورخانه ای چند سنگ در وز...

    داستان های کوتاه و خواندنی
    0 داستان های کوتاه و خواندنی
    • مرد فقیری بود که همسر وی کره درست می کرد و او آنها را به یکی از بقالی های شهر می فروخت. زن، این کره ها را به صورت بسته بندی های یک کیلویی آماده می کرد. مرد بقال نیز در قبال فروش این کره ها مایحتاج مورد نیاز خانه را تهیه می نمود. روزی مرد بقال به وزن کره ها شک کرد و آنها را وزن نمود. وزن کره ها به جای یک کیلوگرم، 900 گرم بود. روز بعد مرد بقال به پیرمرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نخواهم خرید! تو کره های خود را با وزن یک کیلوگرم به من فروختی در حالی که وزن اصلی آنها 900 گرم است! پیرمرد فقیر ناراحت ...
    حکایاتی خواندنی از بهلول
    0 حکایاتی خواندنی از بهلول
    • روزی عربی از بازار عبور می کرد که چشمش به دکان خوراک پزی افتاد. از بخاری که از سر دیگ بلند می شد خوشش آمد و تکه نانی برداشته و بر سر آن می گرفت و می خورد. هنگام رفتن صاحب دکان به او گفت که تو از بخار دیگ من استفاده کردی و باید پولش را بدهی. مرد بیچاره که از همه جا درمانده بود بهلول را از میان جمعیت جمع شده دید و از او خواست تا قضاوت کند. بهلول به آشپز گفت: آیا این مرد از غذای تو خورده است؟ آشپز گفت نه ولی از بوی آن که استفاده کرده است. بهلول همانجا چند سکه نقره از جیبش بیرون آورد و به آشپز نشا...
    حکایاتی خواندنی از گلستان سعدی
    0 حکایاتی خواندنی از گلستان سعدی
    • بازرگانی را هزار دینار خسارت افتاد. پسر را گفت: باید که این سخن با هیچکس در میان ننهی. گفت: ای پدر فرمان تو را راست، نگویم ولیکن خواهم مرا بر فایده این مطلع گردانی که مصلحت در نهان داشتن چیست؟ گفت: تا مصیبت دو نشود: یکی نقصان مایه و دیگری شماتت همسایه!

    مگوی اندوه خویش با دشمنان         که لا حول گویند شادی کنان

    • درویشی مستجاب الدعوه در بغداد پدید آمد. حجاج یوسف را خبر کردند. بخواندش و گفت: دعای خیری بر من کن! گفت: خدایا جانش بستان. گفت: از بهر خدای این چه دعا بود؟ گفت: این دعای خیر است تو...
    حکایت جالب توبه نصوح
    0 حکایت جالب توبه نصوح

    نصوح مردی بدون ریش بود و چهره ای همانند زنان داشت و از همین موقعیت سواستفاده کرده و در یکی از حمام های زنانه دلاکی می کرد و در کار خود نیز بسیار چابک و تردست بود. روزی دختر پادشاه به حمام آمد و از قضا تنظیف وی را نصوح انجام داد. بعد از حمام دختر پادشاه زمانی که وی به قصر بازگشت، مشخص شد که گردنبند گرانبهای وی گم شده است. پادشاه از این امر بسیار خشمگین و غضبناک شد و دستور داد تا تمامی دلاکان حمام زنانه را مورد تفتیش و بازرسی قرار دهند. سربازان نیز تمامی کارگران حمام را یکی پس از دیگری تفتیش کردند...

    حکایاتی جالب از کشکول شیخ بهایی
    0 حکایاتی جالب از کشکول شیخ بهایی
    • مرد طمعکاری به گروهی از کودکان برخورد که بازی می کردند. کودکان که او را می شناختند، سر به سرش گذاشتند و مسخره اش کردند. مرد طمعکار برای آن که از دست آن ها خلاص شود گفت: در خانه فلان ثروتمند خرما تقسیم می کنند. کودکان به شوق گرفتن خرما به طرف خانه مرد ثروتمند دویدند. مرد طمعکار هم به دنبال آنها به راه افتاد و با خودش گفت: شاید راست گفته باشم بهتر است زودتر بروم تا خرما به من هم برسد!
    • مرد فقیری با فرزند خرسالش از راهی می گذشت. گروهی از مردم جنازه ای را به گورستان می بردند. زنی پشت سر جنازه فریا...
    حکایتی جالب از مولانا و شمس تبریزی
    0 حکایتی جالب از مولانا و شمس تبریزی

    نقل است که روزی مولانا، شمس تبریزی را به خانه خود دعوت نمود. شمس پس از رفتن به خانه مولانا وقتی که وسایل پذیرایی وی را دید از مولانا پرسید: آیا برای من شراب نیز تهیه کرده ای؟ مولانا بسیار متعجب شد و پرسید: ای شمس مگر تو شراب خوار هستی؟ شمس در پاسخ سری به علامت مثبت تکان داد و گفت: حالا که از این موضوع اطلاع پیدا کردی یکی از خدمتکارانت را بفرست تا برای من شراب تهیه کند. مولانا در پاسخ گفت: با این کار تمام آبرو و حیثیت چند ساله من در بین خدمتکاران از بین می رود. شمس پاسخ داد: پس خودت برو و شراب ته...

    تابوت عهد یا تابوت سکینه
    0 تابوت عهد یا تابوت سکینه

    معنایی که امروزه از تابوت برداشت میشود معنای صندوقی است که مرده را در آن قرار داده و برای خاک سپاری به قبرستان می‌برند، اما اصطلاح تابوت عهد یا تابوت سکینه (که در قران با این نام آمده است) معنای دیگری داشته و مقصود از آن صندوق بسیار مهمی است که نزد قوم بنی‌اسرائیل نگهداری میشده و برای آنان از اهمیت و قداست بسیار بالایی برخوردار بوده است.
    واژه تابوت در قران دو بار استفاده شده است، یک بار مادر حضرت موسی(ع) فرزند نوزاد خود را در تابوت (صندوق یا سبد) قرار داده و آن را به رود نیل می سپارد. و دیگر بار ...

    خلاصه ای از زندگی حضرت داوود (ع)
    0 خلاصه ای از زندگی حضرت داوود (ع)

    كلمه داوود يا داويد به معناى محبوب مى‌‏باشد. حضرت داوود یکی از انبياء و پادشاهان بنى اسرائيل است كه در حدود 972 قبل از ميلاد مى‏‌زيسته است. وى پدر حضرت سليمان (ع) و داماد طالوت و همچنین جانشين وى و چهاردهمين نسل حضرت ابراهيم (ع) نیز می باشد. که در قرآن نیز اشاراتی به مقام بلند این پیامبر شده است، حضرت داوود مانند دیگر پیامبران دارای کتاب آسمانی بوده که زبور نام داشت. یکی از برجسته ترین اتفاقات زندگی این بزرگوار کشتن جالوت بوده که این مهم در زمانی اتفاق افتاد که وی در سپاه طالوت(پادشاه شام) قرار ...

    داستان حضرت موسی و حضرت خضر
    0 داستان حضرت موسی و حضرت خضر

    از داستان‌های جالب زندگی حضرت موسی ماجرای ایشان با حضرت خضر(ع) می باشد. که در سوره کهف به آن اشاره شده است .

    زمانی که فرعونیان در دریای نیل غرق شده، بنی‌اسرائیل به رهبری حضرت موسی(ع) از رود نیل گذشتن بعد از آن حضرت موسی در یک اجتماع بسیار بزرگ در میان بنی اسراعیل سخنرانی کرد، که در این مجلس باشکوه، یک نفر از موسی علیه‌السلام پرسید: "آیا کسی را می‌شناسی که نسبت به تو اعلم (عالم‌تر) باشد؟" که حضرت در پاسخ گفت: نه.

    خداوند همان ‌دم به موسی(ع) وحی کرد: دانا‌تر از تو عبد و بنده ما خضرمی باشد، او اکن...

    رقص سماع (بخش دوم)
    0 رقص سماع (بخش دوم)

    از دیگر طرفداران و به نوبه ای یکی از پایه گذاران سماع، مولانا جلال الدین محمد بلخی بوده که توجه روز افزون او به سماع در جاودانه شدن این آئین در میان درویشان به ویژه مولویه تاثیر گذار بوده است، شمس تبریزی، مولانا را به سماع تشویق می نمود، وی مولانا را با سماع، کامل تر می دید، از نظر او سماع مدد حیات محسوب می‌شد، مولانا پس از کشته شدن شمس نیز مراسم سماع را به جای آورد. 

    دکتر تفضلی مولانا را در سماع اینگونه توصیف می کند: " فرجی هندی به تن کرد و کلاهی پشمین و عسلی رنگ بر سر نهاد و جلوی پیراهنش را ب...

    whatsapp support call support Telegram support